انقلاب اسلامی دوران تاریخ دینداری در جهان معاصر را بنیان نهاد، آن دوران را راه میبرد و نگهداری و نگهبانی مینماید، به طوری که تاریخ معاصر در سایهی حضور آن انقلاب بایدها و نبایدهای حیات تاریخی بشر این دوران را شکل میدهد. همانطور که بشر با هوا زنده است،
اگر خواست حیات تاریخی داشته باشد باید تعلق خود را به سوی انقلاب اسلامی معطوف دارد و زندگی او امری جدا از آن نباشد تا گرفتار «نسبیت» و «نیستانگاری» دوران نگردد. در سالهای اخیرمقدمات چنین تذکری در حال تحقق است و حجاب چهارصدسالهی دروغ فرهنگ مدرنیته در حال فروافتادن، وقت آن رسیده است که با گوش باز وارد زندگی شویم، گوشی که فقط برای شنیدن مشهورات و مقبولات فرهنگ مدرنیته باز نیست.
راه برونرفت از نیستانگاری دوران، با انقلاب اسلامی و إشراقی که خداوند بر قلب بنیانگذار آن متجلّی کرد، گشوده شد تا بشریت به عالَمی نزدیک شود که آن عالَم؛ عرفان و معرفت و حماسه و عبودیت را یکجا به او هدیه میدهد و متذکر عهد بشر با «وجود» میگردد، عهدی که در دوران غربزدگی ما شکسته شد.
به امید آنکه توانسته باشم تا حدّی انقلاب اسلامی را از منظری بنمایانم که راه تفکر نسبت به آن گشوده گردد.
- انقلاب اسلامی علت جهان پرآشوب کنونی را جاهلانی میداند که از عقل قدسی انبیاء بریدند و خواستند با خرد پژمردهی بشرِ جداشده از وَحی، آن را مدیریت کنند و به گمان اینکه میخواهند خود را از آسمان آزاد کنند، انواع اسارتها را به بشریت تحمیل کردند و یاوههایی را به عنوان علمِ ادارهی جهان بر زبان راندند که اسارت بشر را عمیقتر مینمود و زندگی با خیالات را زندگی واقعی نشان میداد. باید به این تذکر رسید که تحت تأثیر خردِ پژمردهی بشر مدرن، عینکی روی چشم داریم که درک ما را از انقلاب اسلامی غیر واقعی کرده است. ما نمیگوییم فهم انقلاب اسلامی کار آسانی است ولی اگر ملاحظه شد بعضی از نخبگان که مدعی فهم انقلاباند، از مردم عادی عقب افتادند باید بیش از آنکه پیچیدگی را در موضوع انقلاب دانست، در حجاب فهم آنهایی دنبال کرد که از روح توحید بیخبرند و از تجلی تاریخی ربالعالمینِ یگانه، بهرهی کافی نبردهاند. آری! درک انقلاب اسلامی بدون علم به اسماء الهی کار مشکلی است، ولی راهِ ممکنی است زیرا که ذات انقلاب اسلامی خود عامل فهم آن خواهد شد. تا وقتی با عینک زمانهای که در آن هستیم و فکر خود را بر آن اساس جلو بردهایم به انقلابی بنگریم که بنیانگذار آن انسانی است که به مقام جامعیت اسمایی دستیافته، هیچ پرتوی از حقیقت آن انقلاب بر قلب ما تجلی نخواهد کرد و راهی جهت برونرفت از ظلمات زمانه جلو ما گشوده نمیشود. اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست رهروی باید جانسوزی، نه خامی بیغمی باید از قهر تفکر غالبِ فرهنگ مدرنیته رها شد تا آشنایی با انقلاب اسلامی شروع شود و تماشاگری راز ما را در برگیرد.
کسانی که اهل «وقت» هستند و از «زمان فانی» عبور کردهاند و به «زمان باقی» میاندیشند، به انقلاب اسلامی به عنوان مأمنی برای به حضوررفتن و به «وقت»رسیدن مینگرند و در همین راستا معتقدند بسط انقلاب منجر به حضور صاحبُالوقت و الزمان g خواهد شد. به همین دلیل عدهای نمیتوانند آن را تحمل کنند، زیرا عبور از «زمان فانی» به «زمان باقی» کار هرکس نیست، از این رو این افراد سعی میکنند حقیقت انقلاب را از جایگاه اصلیاش کاهش دهند و یا از آن فاصله میگیرند و در زمان فانی خود عمر خود را به انتها میرسانند.
انقلاب اسلامی؛ حماسهی عارفان شیدایی است که هنر نزدیکی به پیامبران و اولیاء الهی را یافتهاند و لذا وقتی نسیم فنای «فیالله» در غرّش گلولهی خمپارهها وزیدن میگیرد، بهجای آنکه به سنگر خانقاه پناه برند تا از هر گزندِ احتمالی مصون بمانند، پیراهن خود را در میآورند و با سینهی برهنه در میدان جنگ قهقههی مستانه میزنند.
کسانی که نمیتوانند انقلاب اسلامی را به غدیری که علیu را از آن حذف کردند و به خانهی فاطمهiای که آن خانه را آتش زدند و به کربلایی که بر جسدها اسب راندند، متصل گردانند، تا آخر آن را تحمل نخواهند کرد و آن را یک نوع ماجراجویی میدانند که قواعد بازی جهان مدرن را بههم زده است و بالاخره بهزعم آنها باید با آمدن دولتی مصلحتگرا در جایی توقف کند، اینها بیش از یک روی سکه را ندیدهاند و خرابی جهان مدرن را با آبادانی خانهی انسانیت همراه نمیبینند.
- ما میخواهیم معنی انقلاب اسلامی را بشناسیم و نسبت خود را با آن معلوم کنیم و لذا مجبوریم از زوایای مختلف آن را بنگریم و قبل و بعد آن را درست مدّ نظر قرار دهیم و این ممکن نیست مگر آنکه بدانیم از کجا شروع شده است و به کجا خواهد رفت و اگر ماندگارش میدانیم، دلیل ماندگاری آن چه میباشد و چرا متعلق به هیچ زمانی و هیچ قومی نیست که با رفتن آن زمان و آن قوم باز باقی خواهد ماند. در یک کلمه راز آیندهداری انقلاب اسلامی در کجا است؟
انقلاب اسلامی روشن میکند ما متعلق به کدام جبههایم و در چه فضایی باید خود را جستجو کنیم که گرفتار از خودبیگانگی نگردیم و از ثابت عصر جدا نباشیم و درنتیجهی این جدایی در فضای مشهورات و مقبولات عصرِ مدرنیسم به دنبال خود بگردیم! انقلاب اسلامی بستر باز تعریف آن بشری است که در متن مدرنیسم خود را نیز فراموش کرده بود، و به همان اندازه که توانست خود را دوباره در فضایی دیگر تعریف کند، به زندگی برگشته است.
انقلاب اسلامی؛ اگرچه فلسفه نیست ولی ما را به «وجود» دعوت میکند و آنچه را در افق انسان میآورد چیزی ماوراء ماهیات و توهّماتی است که فرهنگ مدرنیته با آن زندگی میکند، جهت تفکر را تا واقعیترین واقعیات یعنی عالم غیب و معنویت سوق میدهد و لذا میتواند در دفاع مقدس هشت ساله با جهانی از تانک و توپ و هواپیما نبرد کند و به بهانهی آنکه همهچیز نسبی است، از مسئولیت مقابله با جهان کفر شانه خالی ننماید. زیرا:
آنکه انکار حقایق میکند |
جملگی او بر خیالی میتَند |
- عالَمی که انقلاب اسلامی به بشریت عرضه میکند با عالَمی که فرهنگ مدرنیته به میان آورده است تفاوت ماهوی دارد. با ورود به عالَم انقلاب اسلامی حقایقی در افق روح انسان آشکار میشود که بهکلی از روحیهی فردگرایی یا «Individualism » فاصله میگیرد و حقیقت را در گستردگی احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت سایر انسانها مییابد و دیگر اقتصادی همراه با عدالت و معنویت به صحنه میآید، چیزی که در افق عالَم انسان غربزده بهکلی ناپدید شده و عامل دوگانگیها و تنفرها گشته است.
بشری که جهت او به هیچ جانب نباشد و به هیچچیز رو نکند، چگونه میتواند خود را ادراک کند و هویتی برای خود احساس نماید، مگر اینکه خود را فریب دهد و به اسم بیطرفی در طرفی قرار گیرد که نه حق را تأیید میکند و نه باطل را. او باید بداند که چون به حق پشت کرده است، در جبههی باطل است، در حالی که انقلاب اسلامی جبههای است تا بشر، راهِ قرارگرفتن در جبههی حق را گم نکند و در سیرِ به سوی حق با بسط انقلاب اسلامی، بسط یابد و بهکلی از ظلمات دوران به درآید و به افق روشن تاریخ نظر اندازد و از پوچی و بیطرفی خود را رها کند.
اگر انقلاب اسلامی را در حدّ یک حرکت سیاسی پایین بیاوریم به نوعی به حقیقت جفا کردهایم، همچنانکه اگر آن را در آن حد بدانیم که دیگر حکومتها مزاحم دینداری شخصی مردم نیستند. در هر دو صورت جایگاه انقلاب اسلامی را نشناختهایم و از معنی حضور آن در تاریخ معاصر سخت بیگانهایم و با سادگی، معنی دشمنی فرهنگ مدرنیته را یک سوء تفاهم میپنداریم. راستی انقلاب اسلامی به چه نقطهای اشاره دارد که دنیای مدرن برای انکار آن اینهمه هزینه میکند؟