سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقش گردو در درمان التهاب و تورم روده اعور(آپاندیس)
در بخش انتهای روده کوچک و ابتدای روده بزرگ عضوی وجود دارد که حکما آن را روده اعور یا روده یک چشم نامیده اند. التهاب و تورم این عضو یکی از بیماریهای شایع در عصر حاضر است. به طوری که آمار نشان می دهد حدود شش درصد از افراد جامعه به التهاب و تورم این عضو (آپاندیسیت) مبتلایند. مقاله حاضر بیانگر آرای حکمای مکتب طب ایرانی درباره این موضوع است.
در ابتدا لازم است با اسامی روده های شش گانه در مکتب طب ایرانی آشنا شوید. در این مکتب پزشکی، روده ها را به دو دسته کلی، امعای علیا و امعای سفلی تقسیم کرده اند. امعای علیا شامل:
روده بوّاب یا اثنی عشر فوقانی که بلافاصله بعد از انتهای معده (باب المعده) شروع می شود.
روده صائم، این روده به خاطر آن که مدت زمانِ خالی ماندنش بیشتر از مدت زمانِ پر بودنش از غذاست، به این نام موسوم شده است.
روده دقیق یا روده لفایفی که پس از روده صائم قرار دارد، بخش نهایی امعای علیا را تشکیل می دهد، غذا در این روده بیش از سایر روده ها توقف دارد به دو دلیل:
جذب مائیت کشکاب معدی به کبد از طریق رگ هایی به نام ماساریقا.
پیشگیری از گرسنه شدن متواتر و نابه هنگام فرد.
روده های سفلی به این شرح اند:
روده اَعوَر که به معنی یک چشم است زیرا این روده فقط یک ورودی دارد و همین یک ورودی راه خروج مواد داخل شده نیز هست.
روده قولون که درازترین روده به شمار می رود و به خاطر ایجاد بیماری قولنج به این اسم موسوم شده است.
روده مستقیم که به روده اثنی عشری تحتانی مشهور است. این روده از یک طرف به انتهای روده قولون و از سوی دیگر   به ابتدای عضله شَرَج متصل است و بخش نهایی امعالی سفلی را تشکیل می دهد.
به عقیده حکما، حرارت غریزی یا همان انرژی حیاتی که وجودش موجب ادامه حیات هر جانداری است، در هر اندام و به خصوص در معده به کمک قوه هاضمه بر روی مواد خوراکی اثر گذارده و آنها را به ماده ای تبدیل می کند که به آن کیلوس یا کشکاب معدی می گویند. این کشکاب به مرور وارد روده ها شده و هر یک از روده های شش گانه، به مقتضای وظیفه ای که دارند بر آن چیزی می افزایند یا از آن چیزی می کاهند. به این ترتیب رفته رفته در شکل و قوام و ترکیبات کشکاب معدی تغییراتی حاصل می شود و در نهایت واجب الدفع می شود.
روده ها در یک عمل با هم اشتراک دارند و آن، راندن تفاله غذا و مواد خوراکی به خارج بدن است. از این وظیفه که بگذریم هر یک از آنها دارای وظایف ویژه ای هستند که برای آن خلق شده اند. از میان امعای شش گانه به شرح وظایف روده اعور می پردازم تا علت خلق این روده - که طی چند قرن اخیر که جهان پزشکی تغییر مسیر داد و این روده را یکی از خطاهای خلقت قلمداد کرد و جراحان هم به سرعت نسبت به اخراج آن اقدام عاجل مبذول می فرمودند – روشن شود.
نقش روده اعور در دستگاه گوارش
همان طور که می دانید دستگاه گوارش یکی از مهمترین ارگان های بدن است. شکم نیز محتوی اجزای این دستگاه است. روده ها، بخش حجیمی از دستگاه گوارش را به خود اختصاص می دهند که در این میان روده اعور بخش بسیار کوچک و تقریباً ناچیزی از این دستگاه حجیم است. همین اندام کوچک کاری بس بزرگ را در دستگاه گوارش انجام می دهد.
در جلد اول کتاب خلاصه الحکمه – که به کوشش دوست ارجمندم آقای اسماعیل ناظم تصحیح شده است – مرحوم حکیم محمد حسین عقیلی خراسانی در رابطه با این روده و خواص و وظایف آن چنین می نویسد:
«اول را اعور نامند: به فتح اول و سکون عین مهمله و فتح واو راء مهمله در آخر، یعنی «یک چشم»؛ به جهت آن که آن را یک منفذ بیش نیست برای مدخل و مخرج هر دو. ]این روده[، به منزله کیسه ای است که آن چه در آن وارد گردد، به طریق قهقری باز از همان مخرج مندفع گردد. و فایده اعوریت آن، آن است که: به مثابه خزانه باشد برای ثفل و بدین جهت محفوظ ماند از سُدّه و قولنج و نیز جهت آن که احتیاج به تبرّز و دفع قضاء حاجت هر وقت نشود. و نسبت این روده به روده های غلاظ دیگر، نسبت معده است به امعاء. و هضم در این روده زیاده از روده های دیگر است؛ جهت استفاده حرارت هاضمه از کبد و لهذا میل به طرف راست بیشتر دارد و به طرف پشت کمتر.
و هیچ رباطی به این مرتبط نیست و از این جهت متحرک و منتقل می باشد. و «فتق» بیشتر در این واقع می گردد و «کیس خصیه» در این فرود می آید.
و نیز فایده دیگر اعوریت آن، آن است تا به سبب لبث فضله در آن دیدان به هم رسد و فایده به هم رسیدن دیدان در آن دفع اکثر امراض عفنی است بدان – مانند تولید حشرات و هوام در هوا و زمین – تا آن که بدان ها دفع فضول و سمیت هوا گردد و به مردم اذیّت نرساند، ولیکن به شرط آن که کم و کوچک باشند و الّا کثرتِ عدد و بزرگی آن ها خود مرض است و باعث ایذای سایر اعضای مردم است. و لهذا کم کسی خواهد بود که روده او خالی از دیدان باشد و لیکن تا کم و کوچک است مرض نیست. و چون بسیار بزرگ شد، مرض باشد و از هر یک طرف، این متصل به دقیق است و طرف دیگر متصل به روده بعد از آن.»
توضیح یک اصطلاح
در مکتب طب ایرانی، «حرارت غریبه» به حرارتی گفته می شود که از فعالیت اجسام غریبه به وجود می آید. این اجسام غریبه که شاید معادل کلمه میکروارگانیزم های امروزین باشد، هنگامی که حرارت غریزی در اندامی یا دستگاهی از ارگان های بدن ضعیف شود یا نابود گردد (مانند موت عضو یا موت کامل)، زمینه فعالیت را مناسب می یابند و به فعالیت می پردازند. از آنجا که این فعالیت ها متضاد فعالیت های طبیعی بدن است اسباب ضرر به افعال طبیعی بدن می شوند و فرد را بیمار می کنند یا زمینه بیماری را فراهم می نمایند. بسیاری از مواقع این اجسام غریبه از طریق هوا و مواد خوردنی یا نوشیدنی سبب بروز عفونت شده و تب های عفونی یا بیماری های عفونی را بوجود می آورند. همه روزه بسیاری از این اجسام غریبه وارد بدن افراد می شوند ولی به سبب فعال بودن حرارت غریزی و قوت قوه مدبره بدنیه امکان فعالیت پیدا نمی کنند. تنها زمانی این اجسام فعال می شوند که نیروی دفاعی و مدیریتی بدن ضعیف شود یا بنا به دلایلی غفلت پیدا کند یا مزاج ضعیف شود و قادر به تأمین حرارت معتدل حیاتی اندام یا کل بدن نشود، در این صورت این اجسام یا سوء استفاده از وضعیت به وجود آمده، دست به کار شده و موجب تغییراتی در ارگان های بدن می شوند و بر ضعف مزاج یا ضعف عملکرد اندام ها می افزایند.
عملکرد روده اعور
روده اعور همان گونه که در کلام حکیم سید محمد حسین عقیلی خراسانی بیان شد، به منزله مکانی امن برای پاره ای عملیات مورد نیاز دستگاه گوارش است. این روده به واسطه آن که یک منفذ بیشتر ندارد، هرچه وارد آن می شود به ناچار باید از همان منفذ خارج شود. از طرفی این دخول و خروج فقط یک عمل ساده نیست بلکه هرچه وارد این روده می شود، تحت تأثیر عملکرد آن قرار می گیرد و تغییراتی در آن به وجود می آید. بخشی از عملکرد روده اعور، به عنوان عملیات پیشگیرانه از بیماری هایی همچون سُدَد و قولنج و بخش دیگری از عملیات روده اعور مربوط به تولید مواد مفید برای روده هاست.
حکما عقیده دارند که در روده اعور قوت هضم بسیار بیشتر از سایر روده هاست. این هضم قوی سبب می شود تا برخی از مواد مستعد تبدیل به دیدان شدن را تبدیل به دیدان کند و برای جلوگیری از عفونت به سایر بخش های روده به خصوص قولون بفرستد.
پس یکی از راه های صیانت از سلامتی روده ها و پیشگیری از عفونت یا زمینه پیدایش عفونت، سلامتی روده اعور است که اگر روده اعور به خوبی فعالیت کند، دستیابی به این هدف ممکن می شود.
علل نقص در عملکرد اعور
روده اعور مانند سایر اندام ها دچار عوارض ناشی از عملکرد سایر بخش های بدن می شود. یکی از اسباب اختلال در کارکرد روده اعور نوع کیلوس معدی است. چنانچه غذای مصرف شده متناسب مزاج یا قوه هاضمه فرد نباشد یا از نوع به وجود آورنده سده یعنی مسدد باشد و مصرف این نوع تغذیه تکرار شود، به مرور زمان در روده اعور ایجاد لخته های کوچک کرده و این لخته ها به مرور بزرگتر شده و در نهایت به انسداد دهانه روده اعور منتج می شوند. وقتی دهانه روده اعور بسته شود به علت این که مواد امکان خروج پیدا نمی کنند حرارت غریزی موجود در روده اعور هم اطفاء یافته یا بسیار ضعیف می شود. چنین شرایطی زمینه فعال شدن اجسام غریبه را مهیا می کند. وقتی اجسام غریبه امکان فعالیت یافتند به سرعت مواد لطیف را محترق کرده و با ایجاد ریاح و بخارات ردّی، اسباب عفونت و ورم روده اعور را فراهم می کنند. در صورتی که این وضع ادامه یابد به واسطه حرارت غریبه مرتب بخش لطیف مواد از بین رفته و خشکی بر موادی که سده را به وجود آورده اند غالب تر می شود. این امر سبب می شود منفذ روده اعور هرچه بیشتر بسته شود و مواد محتبس در روده اعور مستعد عفونت بیشتر و به تبع آن حجیم تر شوند. از جانب دیگر قوای اربعه (جاذبه، ماسکه، هاضمه و دافعه) نیروی خود را از دست می دهند و جدار روده اعور مستعد سوراخ شدن یا خرق (پاره شدن) می شود.
علل دیگر مختل کننده عملکرد اَعوَر
از علل دیگر پیدایش نقص در عملکرد روده اعور، ایجاد فشار از خارج بر روده اعور است. چنانچه تغییری در وضعیت روده ها به وجود آید یا به واسطه امری مانند غدد، بر دهانه روده اعور فشار وارد شود، همان حالات ناشی از سّده را به وجود می آورد.
گاهی در اثر ضربه یا سقطه ممکن است برای روده اعور مشکلی به وجود آید و سبب ضعف عملکرد آن شود. زیرا ضربه و سقطه موجب تنگ شدن مجاری غذارسان به اندام مصدوم شده و به مرور زمان باعث ضعف آن اندام می شود.
اثر گردو بر روده اعور
در میان مواد خوراکی، گردو جزو خوراکی های تقویت کننده روده اعور است. با توجه به این نکته که اکثر مشکلات روده اعور نتیجه ضعیف شدن ناگهانی یا تدریجی آن است، در بخش پیشگیری و درمان همواره باید تقویت روده اعور مدنظر باشد و چون در بسیاری از مواقع، مراحل اولیه بیماری های روده اعور بدون علامت مشخصی است، باید به فکر چاره ای بود که ما را از خطر بیماری های روده اعور حفظ کند. بسیاری از بیماری های شکمی که تحت عنوان بیماری های حاد شکمی قرار دارند، از لحاظ علامت با التهاب و تورم روده اعور مشترک اند. و همین امر سبب شده است تا بسیاری از بیماران به مرحله جراحی و گاهی فوت برسند.
تدابیر حفظ الصحی روده اعور با انتخاب غذای متناسب با دستگاه گوارش فرد شروع می شود. کسانی که می خواهند از درد بیماری های روده اعور در امان بمانند باید در انتخاب غذا دقت کنند. یک غذای مناسب دستگاه هاضمه، علایمی دارد که معمولاً بعد از مصرف آن مشخص می شود. غذای مناسب، غذایی است که بعد از خوردن آن فرد به حالاتی مانند خمودگی، بی حالی، نفخ و قراقر یعنی صدای شکم، یبوست و اسهال، خواب آلودگی و نظایر آن مبتلا نشود. باید بعد از صرف غذا در صورتی که غذا متناسب با قوه هاضمه و مزاج فرد باشد، در وی علایمی مانند نشاط و شادابی، انرژی و قدرت، دفع طبیعی و معتدل القوام، امید به زندگی و خوشحالی و نظایر آن بروز کند.
یکی از راه های تقویت روده اعور که هم به عنوان پیشگیری و هم به عنوان کاردرمانی برای افراد مفید است و بسیار هم کارایی دارد مصرف مربای گردو است.
مربای گردو: در تقویت و درمان روده اعور به وسیله مربای گردو لازم است تا هر فرد در طول ماه 5 روز مربای گردو میل کند. روش مصرف مربای گردو از این قرار است:
هر روز تا پنج روز صبح ناشتا ابتدا دندان ها را با مسواک تمیز کرده سپس با غرغره کردن حلق را پاک سازی می کنند. بعد از انجام این اعمال مقدار پنج عدد از گردوی پرورده در عسل یعنی مربای گردو را یکی یکی در دهان نهاده و به خوبی می جوند و فرو می برند.
دستور تهیه مربای گردو: مربای گردو را به دو روش تهیه می کنند. یک روش تهیه مربای گردو از چغاله گردو است یعنی وقتی که پوست سبز تشکیل شده است ولی پوست خشبی آن هنوز تشکیل نشده باشد و در روش دوم وقتی هر دو پوست گردو تشکیل شده باشند که در این صورت باید مغز گردو را از هر دو پوست جدا کرد.
چگونه گردو را برای مرباشدن آماده کنیم: ابتدا باید تلخی را از گردو گرفت برای این کار باید گردوها  را در ظرف حاوی آب نمک قرار داد و یک روز در میان آب نمک را تجدید کرد. تا زمانی که دیگر در هنگام چشیدن تلخی حس نشود. حال باید گردوها را با یک مشت جو در قدری آب و عسل به قدری جوشاند تا جوها پخته شوند. سپس گردوها را جدا کرده و در ظرفی بچینند و به قدری عسل روی آن بریزند که آن را بپوشاند. هر سه روز یک بار بررسی کنند چنانچه عسل از قوام افتاده باشد روی حرارت ملایم آن را به قوام آورند. باید مراقب باشند عسل به درجه جوش نرسد.
{محمد عبادیانی، درمانگر صفحه 19، سال هشتم، شماره 28 – 29، زمستان 89- بهار 90}
منابع:
1. خلاصه الحکمه
2. مخزن الادویه
3. اکسیر اعظم






تاریخ : سه شنبه 91/4/13 | 12:6 عصر | نویسنده : حسن پور | نظرات ()

مسواک لثه چیست؟

در فرهنگ بومی و طب اسلامی ما دو نوع  مسواک  داشتیم یکی مسواک دندانها و دیگری مسواک لثه. مسواک دندانها در قدیم از چوب درخت مسواک که انتهای آن به صورت رشته رشته بوده است استفاده می‌گردید. درخت مسواک درختچه ای است به ارتفاع متوسط 3 متر که شاخه‌های زیادی دارد. این گیاه همیشه سبز است. در کشور عربستان و بعضی کشورهای عربی دیگر قطعات حدوداً 10 سانتیمتر با قطر حدود یک یا نیم سانتیمتر از ساقه‌های گیاه به صورت بسته‌های 50 تا 100 عددی به وفور بفروش می‌رسد که هر قطعه از آن به مدت یک روز در آب قرار گرفته و سپس پوست همان قسمت جدا می‌شود. به این ترتیب فیبرهای طول این ساقه به شکل مسواک در می‌آید که آن را به آرامی بر روی دندان‌ها می‌کشند، با این عمل ضمن مسواک شدن دندان ها مواد مختلف این چوب که دارای خواص زیادی می باشند در بزاق حل شده و آثار مختلف آن در دهان، لثه و دندان‌ها اعمال می‌شود. همچنین از فیبرهای نازک ساقه جهت خلال کردن دندان‌ها استفاده می‌گردد.از خواص چوب مسواک می توان به کلراید موجود در چوب مسواک اشاره کرد که از ایجاد جرم بر روی دندانها جلوگیری می‌کند، لازم به ذکر است مسواک دندان هر روز انجام می‌گردد اما در شب نباید از مسواک دندان استفاده کرد زیرا به خاطر عدم ترشح کافی بزاق باعث تحریک لثه و آسیب پذیری بیشتر آن می‌گردد. اما در مورد مسواک لثه جهان امروز هیچگونه طرحی ارئه نکرده است. در طب اسلامی  در طول تاریخ از انگشت سبابه به خاطر نرم و مناسب بودن آن به عنوان مسواک لثه استفاده می‌شده است. نحوه عمل بدینگونه است که انگشت سبابه را در دهان قرار داده  و مک زده شود و به لثه فشار آورده شود تا در صورت شل بودن لثه خون از لثه در آید این عمل هر روز یک بار تکرار شود تا روزی که لثه محکم شده و خونریزی نکند.






تاریخ : سه شنبه 91/4/13 | 11:50 صبح | نویسنده : حسن پور | نظرات ()

زندگینامه آیت الله*شهید بهشتی*از زبان خودش

من  محمد حسینی بهشتی، در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان در محله لومبان متولد شدم. منطقه   زندگی ما از مناطق بسیار قدیمی شهر است. خانواده‌ام یک خانواده روحانی است و پدرم   هم روحانی بود. ایشان هم در هفته چند روز در شهر به کار و فعالیت می‌پرداخت و   هفته‌ای یک شب به یکی از روستاهای نزدیک شهر برای امامت جماعت و کارهای مردم می‌رفت   و سالی چند روز به یکی از روستاهای دور که نزدیک حسین آباد بود و به روستای دورتر   از آن که حسن‌آباد نام داشت، می‌رفت  .
آمد و شد افرادی که از آن روستای دور به   خانه ما ‌می‌آمدند برایم بسیار خاطره انگیز است. پدرم وقتی به آن روستا می‌رفت، در   منزل یک پنبه زن بسیار فقیر سکونت می‌کرد. آن پیرمرد اتاقی داشت که پدرم در آن   زندگی می‌کرد. نام پیرمرد جمشید بود و دارای محاسن سفید، بلند و باریک، چهره   روستایی و نورانی بود. پدرم می‌گفت: ما با جمشید نان و دوغی می‌خوریم و صفا می‌کنیم   و من سفره ساده نان و دوغ این جمشید را به هر جلسه دیگری ترجیح می‌دهم. جمشید هر   سال دوبار از روستا به شهر و به خانه ما می‌آمد و من بسیار به او انس   داشتم  .
تحصیلاتم را در یک مکتب خانه در سن چهارسالگی آغاز کردم. خیلی سریع   خواندن و نوشتن و خواندن قرآن را یاد گرفتم و در جمع خانواده به عنوان یک نوجوان   تیزهوش شناخته شدم، و شاید سرعت پیشرفت در یادگیری این برداشت را در خانواده به   وجود آورده بود. تا این که قرار شد به دبستان بروم. دبستان دولتی ثروت در آن موقع،   که بعدها به نام 15 بهمن نامیده شد. وقتی آن جا رفتم از من امتحان ورودی گرفتند و   گفتند که باید به کلاس ششم برود، ولی از نظر سنی نمی‌تواند. بنابراین در کلاس چهارم   پذیرفته شدم و تحصیلات دبستانی را در همان جا به پایان رساندم. در آن سال در امتحان   ششم ابتدایی شهر، نفر دوم شدم. آن موقع همه کلاسهای ششم را یکجا امتحان می‌کردند  . از آن جا به دبیرستان سعدی رفتم. سال اول و دوم را در دبیرستان گذراندم و اوایل سال   دوم بود که حوادث20 شهریور  پیش آمد. با حوادث 20 شهریور علاقه و شوری در نوجوانها   برای یادگیری معارف اسلامی به وجود آمده بود. دبیرستان سعدی در نزدیکی میدان شاه آن   موقع و میدان امام کنونی قرار دارد و نزدیک بازار است؛ جایی که مدارس بزرگ طلاب هم   همان جاست؛ مدرسه صدر، مدرسه جده و مدارس دیگر. البته به طور طبیعی بین آن‌جا و   منزل ما حدود چهار یا پنج کیلومتر فاصله بود که معمولاً پیاده می‌آمدیم و   برمی‌گشتیم. این سبب شد که با بعضی از نوجوانها که درسهای اسلامی هم می‌خواندند،   آشنا شوم. علاوه بر این در خانواده خود ما هم طلاب فاضل جوانی بودند. همکلاسی‌ای   داشتم، که او نیز فرزند یک روحانی بود. نوجوان بسیار تیزهوشی بود و پهلوی من   می‌نشست. او در کلاس دوم به جای این که به درس معلم گوش کند، کتاب عربی می‌خواند  . یادم هست و اگر حافظه‌ام اشتباه نکند او در آن موقع کتاب معالم الاصول می‌خواند که   در اصول فقه است. خوب اینها بیشتر در من شوق به وجود می‌آورد که تحصیلات را نیمه   کاره رها کنم و بروم طلبه بشوم. به این ترتیب در سال 1321 تحصیلات دبیرستانی را رها   کردم و برای ادامه تحصیل به مدرسه صدر اصفهان رفتم. از سال 1321 تا 1325 در اصفهان   ادبیات عرب، منطق کلام و سطوح فقه و اصول را با سرعت خواندم که این سرعت و پیشرفت   موجب شده بود که حوزه آن‌جا با لطف فراوانی با من برخورد کند؛ بخصوص که پدرِ مادرم،   مرحوم حاج میر محمد صادق مدرس خاتون آبادی از علمای برجسته بود و من یک ساله بودم   که او فوت شد. به نظر اساتیدم، که شاگردهای او بودند، من یادگاری بودم از آن   استادشان. در طی این مدت تدریس هم می‌کردم. در سال 1324 از پدر و مادرم خواستم که   اجازه بدهند، شبها هم در حجره‌ای که در مدرسه داشتم بمانم و به تمام معنا طلبه   شبانه‌روزی باشم. چون از یک نظر هم فاصله منزل تا مدرسه 5 ـ 4 کیلومتری می‌شد و به   این ترتیب هر روز مقداری از وقتم از بین می‌رفت و هم در خانه‌ای که بودیم پر جمعیت   بود و من اتاقی برای خودم نداشتم و نمی‌توانستم به کارهایم بپردازم. البته در آن   موقع فقط یک خواهر داشتم ولی با عموها و مادربزرگم همه در یک خانه زندگی می‌کردیم  . به این ترتیب خانه ما شلوغ بود و اتاق کم. سال 1324 و 1325 را در مدرسه گذراندم و   اواخر دوره سطح بود که تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل به قم بروم. این را بگویم که   در دبیرستان در سال اول و دوم زبان خارجی ما فرانسه بود و در آن دو سال، فرانسه   خوانده بودم ولی در محیط اجتماعی آن روز آموزش زبان انگلیسی بیشتر بود و در سال آخر   که در اصفهان بودم تصمیم گرفتم یک دوره زبان انگلیسی یاد بگیرم. یک دوره کامل   «ریدر» خواندم، و نزد یکی از منسوبین و آشنایانمان که زبان انگلیسی می‌دانست، با   انگلیسی آشنا شدم  .
در سال 1325 به قم آمدم. حدود شش ماه در قم بقیه سطح، مکاسب و   کفایه را تکمیل کردم و از اول سال 1326 درس خارج را شروع کردم. برای درس خارج فقه و   اصول نزد استاد عزیزمان مرحوم آیت الله محقق داماد، همچنین استاد و مربی بزرگوارم و   رهبرمان امام خمینی(ره) و بعد مرحوم آیت الله بروجردی، و مدت کمی هم نزد مرحوم آیت   الله سید محمد تقی خوانساری و مرحوم آیت الله حجت کوه کمری می‌رفتم  .
در آن شش   ماهی که بقیه سطح را می‌خواندم، کفایه و مکاسب را هم مقداری نزد آیت الله حاج شیخ   مرتضی حائری یزدی خواندم و مقداری از کفایه را نزد آیت الله داماد خواندم که بعد   همان را به خارج تبدیل کردیم. در اصفهان منظومه منطق و کلام را خوانده بودم که در   قم ادامه ندادم، چون استاد فلسفه در آن موقع کم بود و من یکسره بیشتر به فقه و اصول و مطالعات گوناگون و تدریس می‌پرداختم .معمولاً در حوزه‌ها طلبه‌هایی که بتوانند   تدریس کنند هم تحصیل می‌کنند و هم تدریس می‌کنند. و من، هم در اصفهان و هم در قم   تدریس می‌کردم  .
به قم که آمدم به مدرسه حجتیه رفتم. مدرسه‌ای بود که مرحوم آیت   الله حجت تازه بنیانگذاری کرده بودند. از سال 1325 در قم بودم و درس می‌خواندم. در   آن سالهایی بود که استادمان آیت الله طباطبایی از تبریز به قم آمده بودند. در سال 1327   به فکر افتادم که تحصیلات جدید را هم ادامه بدهم. بنابراین با گرفتن دیپلم   ادبی به صورت متفرقه و آمدن به دانشکده معقول و منقول آن موقع که حالا الهیات و   معارف اسلامی نام دارد، دوره لیسانس را در فاصله سالهای 27 تا 30 گذراندم. و سال   سوم به تهران آمدم، برای این که بیشتر از درسهای جدید استفاده کنم و هم زبان   انگلیسی را این جا کامل‌تر کنم و با یک استاد خارجی که مسلط‌ ‌تر باشد یک مقداری پیش   ببرم. در سال 1329 و 1330 در تهران بودم و برای تأمین مخارجم تدریس می‌کردم و   خودکفا بودم. هم کار می‌کردم و هم تحصیل. سال 1330 لیسانس گرفتم و برای ادامه تحصیل و   تدریس در دبیرستانها به قم بازگشتم. به عنوان دبیر زبان انگلیسی در دبیرستان حکیم   نظامی قم مشغول شدم و آن موقعها به طور متوسط روزی سه ساعت کافی بود که صرف تدریس   کنیم و بقیه وقت را صرف تحصیل می‌کردم. از سال 1330 تا 1335 بیشتر به کار فلسفی   پرداختم و نزد استاد علامه طباطبایی برای درس اسفار و شفاء ایشان می‌رفتم. اسفار   ملاصدرا و شفاء ابن سینا را می‌خواندم و همچنین شبهای پنجشنبه و جمعه با عده‌ای از   برادران، مرحوم استاد مطهری و آیت الله منتظری و عده دیگری جلسات بحث گرم و پرشور و   سازنده‌ای داشتیم. 5 سال طول کشید که ماحصل آن به صورت کتاب روش رئالیسم تنظیم و   منتشر شد. در طول این سالها فعالیتهای تبلیغی و اجتماعی داشتیم. در سال 1326 یعنی   یک سال بعد از ورود به قم با مرحوم آقای مطهری و آقای منتظری و عده‌ای از برادران،   حدود هجده نفر، برنامه‌ای تنظیم کردیم که به دورترین روستاها برای تبلیغ برویم و دو   سال این برنامه را اجرا کردیم. در ماه رمضان که گرم بود، با هزینه خودمان برای   تبلیغ می‌رفتیم. البته خودمان پول نداشتیم، مرحوم آیت الله بروجردی توسط امام   خمینی(ره) که آن موقع با ایشان بودند نفری صد تومان در سال 26 و نفری صد و پنجاه   تومان در سال 27 به عنوان هزینه سفر به ما دادند چون قرار بر این بود که به هر   روستایی می‌رویم، مهمان کسی نباشیم. و خرج خوراکمان را در آن یک ماه خودمان بدهیم  . بنابراین برای کرایه آمد و رفت و هزینه زندگی، یک ماه خرج سفر را با خودمان   می‌بردیم. فعالیتهای دیگری هم در داخل حوزه داشتیم که اینها مفصل است   و نمی‌خواهم   در یک مقاله فعلاً گفته شود  .
در سال 1329 و 1330 که تهران بودم، مقارن بود با   اوج مبارزات سیاسی – اجتماعی نهضت ملی نفت به رهبری مرحوم آیت الله کاشانی و مرحوم   دکتر مصدق. من به عنوان یک جوان معممِ مشتاق در تظاهرات و اجتماعات و متینگها شرکت   می‌کردم. در سال 1331 در جریان 30 تیر به اصفهان رفته بودم و در اعتصابات 26 تا 30   تیر شرکت داشتم و شاید اولین یا دومین سخنرانی اعتصاب که در ساختمان تلگراف‌خانه   بود را به عهده من گذاشتند  .
یادم هست که کار ملت ایران را در رابطه با نفت و   استعمار انگلیس با کار ملت مصر و جمال عبدالناصر و مسئله کانال سوئز و انگلیس و   فرانسه و اینها، مقایسه می‌کردم. در آن موقع موضوع سخنرانی اخطاری بود به   قوام‌السلطنه و شاه و این که ملت ایران نمی‌تواند ببیند نهضت ملی‌شان مطامع   استعمارگران باشد. به هر حال بعد از کودتای 28 مرداد در یک جمع‌بندی به این نتیجه   رسیدیم که در آن نهضت، ما کادرهای ساخته شده کم داشتیم، باز این مسئله مفصل است  . بنابراین تصمیم گرفتیم که یک حرکت فرهنگی ایجاد کنیم و در زیر پوشش آن کادر بسازیم ؛و تصمیم گرفتیم که این حرکت اصیل اسلامی و پیشرفته باشد و زمینه‌ای برای ساخت جوانها گردد  .
در سال 1333، دبیرستانی به نام دین و دانش با همکاری دوستان در قم   تأسیس کردیم، که مسئولیت اداره‌اش مستقیماً به عهده من بود. تا سال 1342 که در قم   بودم، و همچنان مسئولیت اداره آن را به عهده داشتم. در ضمن در حوزه هم تدریس   می‌کردم و یک حرکت فرهنگی نو هم در آن‌جا به وجود آوردیم و رابطه‌ای هم با جوانهای   دانشگاهی برقرار کردیم. پیوند میان دانشجو و طلبه و روحانی را پیوندی مبارک یافتیم   و معتقد بودیم که این دو قشر آگاه و متعهد باید همیشه دوشادوش یکدیگر بر پایه اسلام   اصیل و خالص حرکت کنند. و در ضمن آن زمانها فعالیتهای نوشتنی هم در حوزه شروع شده   بود. مکتب اسلام، مکتب تشیع، اینها آغاز حرکتهایی بود که برای تهیه نوشته‌هایی با   زبان نو و برای نسل نو، اما با اندیشه عمیق و اصیل اسلامی و در پاسخ به سئوالات این   نسل انجام می‌گرفت که من مختصری در مکتب اسلام و بعد بیشتر در مکتب تشیع همکاری   می‌کردم. بعد در سالهای 1335 تا 1338 دوره دکترای فلسفه و معقول را در دانشکده   الهیات گذراندم، در حالی که در قم بودم و برای درس و کار به تهران می‌آمدم. در همان   سال 1338 جلسات گفتار ماه در تهران شروع شد. این جلسات برای رساندن پیام اسلام به   نسل جست‌وجوگر با شیوه جدید بود که در هر ماه در کوچه قایم در منزل بزرگی برگزار   می‌شد. و در هر جلسه یک نفر سخنرانی می‌کرد و موضوع سخنرانی قبلاً تعیین می‌شد تا   در مورد آن مطالعه بشود. این سخنرانیها روی نوار ضبط می‌شد و بعد آنها را به صورت   جزوه و کتاب منتشر می‌کردند. از عمده آنها سه جلد کتاب گفتار ماه و یک جلد به نام   گفتار عاشورا منتشر شد. در این جلسات هم باز مرحوم آیت الله مطهری و آیت الله   طالقانی و آقایان دیگر شرکت داشتند، و جلسات پایه‌ای خوبی بود. در حقیقت گامی بود   در راه کاری از قبیل آن‌چه بعدها در حسینیه ارشاد انجام گرفت و رشد پیدا کرد  .
در   سال 1339 ما سخت به فکر سامان دادن به حوزه علمیه قم افتادیم و مدرسین حوزه، جلسات   متعددی برای برنامه‌ریزی نظم حوزه و سازمان‌دهی به آن داشتند. در دو تا از این   جلسات بنده هم شرکت داشتم، کار ما در یکی از این جلسات به ثمر رسید. در آن جلسه   آقای ربانی‌ شیرازی و مرحوم آقای شهید سعیدی و آقای مشکینی و خیلی دیگر از برادران   شرکت داشتند. و ما در طول مدتی توانستیم یک طرح و برنامه برای تحصیلات علوم اسلامی   در مدت هفده سال در حوزه تهیه کنیم و این پایه‌ای شد برای تشکیل مدارس نمونه‌ای که   نمونه معروفترش مدرسه حقانیه یا مدرسه منتظریه به نام مهدی منتظر سلام‌الله علیه   است. حقانی که سازنده آن ساختمان است، مردی است که واقعاً باعشق و علاقه سرمایه و   همه چیزش را روی ساختن این ساختمان گذاشت. خداوند او را به پاداش خیر مأجور بدارد  . به این ترتیب مدرسه حقانی تأسیس شد و این برنامه در آن‌جا اجرا شد. در این مدارس   باز مقداری از وقت ما می‌گذشت و صرف می‌شد  .
در سال 1341 انقلاب اسلامی با  رهبری امام و روحانیت نهادینه شد. شرکت فعال روحانیت نقطه عطفی در تلاشهای انقلابی مردم   مسلمان ایران به وجود آورده بود. من نیز در این جریانها حضور داشتم تا این که در   همان سالها ما در قم به مناسبت تقویت پیوند دانش‌آموز و فرهنگی و دانشجو و طلبه به   ایجاد کانون دانش‌آموزان قم دست زدیم و مسئولیت مستقیم این کار را برادر و همکار و   دوست عزیزم مرحوم شهید دکتر مفتح به دست گرفتند. بسیار جلسات جالبی بود. در هر هفته   یکی از ما سخنرانی می‌کردیم و دوستانی از تهران می‌آمدند و گاهی مرحوم مطهری و گاهی   دیگران از مدرسین قم می‌آمدند. در یک مسجد طلبه و دانش‌آموز و دانشجو و فرهنگی همه   دور هم می‌نشستند و این در حقیقت نمونه دیگری از تلاش برای پیوند دانشجو و روحانی   بود و این بار در رابطه با مبارزات و رشد دادن و گسترش دادن به فرهنگ مبارزه و   اسلام. این تلاشها و کوششها بر رژیم گران آمد و در زمستان سال 42 من را ناچار کردند   که از قم خارج بشوم و به تهران بیایم  .
سال 42 به تهران آمدم و در ادامه کارها با   گروه‌های مبارز از نزدیک رابطه برقرار کردیم. با جمعیت هیئتهای مؤتلفه رابطه فعال و   سازمان یافته‌ای داشتیم و در همین جمعیتها بود که به پیشنهاد شورای مرکزی اینها،   امام یک گروه چهار نفری به عنوان شورای فقهی و سیاسی تعیین کردند: مرحوم آقای   مطهری، بنده، آقای انواری و آقای مولائی. این فعالیتها ادامه داشت. در همان سالها   به این فکر افتادیم که با دوستان کتاب تعلیمات دینی مدارس را که امکانی برای تغییرش   فراهم آمده بود، تغییر بدهیم. دور از دخالت دستگاه‌های جهنمی رژیم، در جلساتی   توانستیم این کار را پایه‌گذاری کنیم. پایه برنامه جدید و کتابهای جدید تعلیمات   دینی با همکاری آقای دکتر باهنر و آقای دکتر غفوری و آقای برقعی و بعضی از دوستان،   آقای رضی شیرازی که مدت کمی با ما همکاری داشتند و برخی دیگر مانند مرحوم آقای   روزبه که نقش مؤثری داشتند، فراهم شد  .
سال 1341 اگر اشتباه نکرده باشم، 41 یا   اوایل 42 بود. در جشن مبعثی که دانشجویان دانشگاه تهران در امیرآباد در سالن   غذاخوری برگزار کرده بودند، از من دعوت کردند تا سخنرانی کنم. در این سخنرانی   موضوعی را به عنوان مبارزه با تحریف که یکی از هدفهای بعثت است، مطرح کردم. در این   سخنرانی طرح یک کار تحقیقاتی اسلامی را ارائه کردم که آن سخنرانی بعدها در مکتب   تشیع چاپ شد. مرحوم حنیف نژاد و چند تای دیگر از دانشجویان که از قم آمده بودند، و   عده‌ای دیگر از طلاب جوان که آن‌جا بودند، اصرار کردند که این کار تحقیقاتی آغاز   بشود. در پاییز همان سال ما کار تحقیقاتی را با شرکت عده‌ای از فضلا در زمینه حکومت در اسلام آغاز کردیم. ما همواره به مسئله سامان دادن به اندیشه حکومت اسلامی و مشخص کردن نظام اسلامی علاقه‌مند بودیم و این را به صورت یک کار تحقیقاتی آغاز کردیم  . این کارهای مختلف بود که به حکومت گران آمد و من را ناچار کردند به تهران بیایم. که   در تهران نیز آن همکاری را با قم ادامه می‌دادیم  .
بعد از چند ماه، فشار دستگاه   کم شد. باز گاهی آمد و شد می‌کردیم، هم برای مدرسه حقانی و هم برای همین جلسات   حکومت در اسلام که البته بعدها ساواک اینها را گرفت و دوستان ما را تارومار   کرد  .
در سال 1343 که تهران بودم و سخت مشغول این برنامه‌های گوناگون، مسلمانهای   هامبورگ به مناسبت تأسیس مسجد هامبورگ که به دست مرحوم آیت الله بروجردی صورت گرفته   بود، به مراجع فشار آورده بودند که چون مرحوم محققی به ایران آمده بودند، باید یک   روحانی دیگر به آن‌جا برود. این فشارها متوجه آیت الله میلانی و آیت الله خوانساری   شده بود و آیت الله حائری و آیت الله میلانی به بنده اصرار کردند که باید به آن‌جا   بروید. آقایان دیگر هم اصرار می‌کردند، از طرفی دیگر چون شاخه نظامی هیئتهای مؤتلفه   تصویب کرده بودند که منصور را اعدام کنند و بعد از اعدام انقلابی منصور، پرونده   دنبال شد؛ اسم بنده هم در آن پرونده بود. دوستان فکر می‌کردند که به یک صورتی من را   از ایران خارج کنند تا خارج از کشور مشغول فعالیتهایی باشم. وقتی این دعوت پیش آمد،   به نظر دوستان رسید که این زمینه خوبی است که بنده بروم و آن‌جا مشغول فعالیت بشوم  . البته خودم ترجیح می‌دادم که در ایران بمانم. می‌گفتم که هر مشکلی که پیش بیاید،   اشکالی ندارد. ولی دوستان عقیده داشتند که بروم خارج بهتر است. مشکل من گذرنامه بود   که به من نمی‌دادند، ولی دوستان گفتند از طریق آیت الله خوانساری می‌شود گذرنامه را   گرفت و در آن موقع این گونه کارها از طریق ایشان حل می‌شد و آیت الله خوانساری   اقدام کردند و گذرنامه را گرفتند. به این طریق مشکل گذرنامه حل شد و در رابطه با   این آقایان مراجع، بخصوص، آیت الله میلانی، به هامبورگ رفتم. دشواری کار من این بود   که از فعالیتهایی که این‌جا داشتیم، دور می‌شدم و این برای من سنگین بود و تصمیم   این بود که مدت کوتاهی آن‌جا بمانم و کارها که سامان گرفت، برگردم. ولی در آن‌جا   احساس کردم که دانشجویان واقعاً به یک نوع تشکیلات مثلِ تشکیلات اسلامی محتاج   هستند. چون جوانهای عزیز ما از ایران با علاقه به اسلام می‌گرویدند ولی کنفدراسیون   و سازمانهای الحادی چپ و راست این جوانها را منحرف و اغوا می‌کردند. تا این که با   همت چند تن از جوانهای مسلمانی که در اتحادیه دانشجویان مسلمان در اروپا بودند و با   برادران عرب و پاکستانی و هندی و افریقایی و غیره کار می‌کردند، و بعضی از آنها هم   در این سازمانهای دانشجویی ایرانی   هم بودند، هسته اتحادیه انجمنهای اسلامی   دانشجویان گروه فارسی زبان آن‌جا را به وجود آوردیم و مرکز اسلامی گروه هامبورگ   سامان گرفت. فعالیتهایی برای شناساندن اسلام به اروپاییها و فعالیتهایی برای   شناساندن اسلام انقلابی به نسل جوانمان داشتیم. بیش از 5 سال آن‌جا بودم که در طی   این 5 سال یک بار به حج مشرف شدم. سفری هم به سوریه و لبنان داشتم و بعد به ترکیه   رفتم برای بازدید از فعالیتهای اسلامی آن‌جا و تجدید عهد با دوستان و مخصوصاً برادر   عزیزمان آقای صدر (امام موسی صدر) که امیدوارم هر جا هست مورد رحمت خداوند باشد و   ان‌شاءالله به آغوش جامعه مان باز گردد. در سال 1348 سفری هم به عراق کردم و به   خدمت امام رفتم، و به هر حال کارهای آن‌جا سروسامان گرفت و در سال 1349 به ایران   آمدم. اما مطمئن بودم که با این آمدن امکان بازگشتم کم است. یک ضرورت شخصی ایجاب   می‌کرد که حتماً به ایران بیایم. به ایران آمدم و همان‌طور که پیش‌بینی می‌کردم   مانع بازگشتم شدند. در این‌جا مدتی کارهای آزاد داشتم که باز مجدداً قرار شد کار   برنامه‌ریزی و تهیه کتابها را دنبال کنیم، و همچنین فعالیتهای علمی را در قم ادامه   دادیم و در رابطه با مدرسه حقانی فعالیتهای تحقیقاتی گسترده‌ای را با همکاری آقای   مهدوی کنی و آقای موسوی اردبیلی و مرحوم مفتح و عده‌ای دیگر از دوستان، انجام   دادیم. بعد مسئله تشکیل روحانیت مبارز و همکاری با مبارزات، بخشی از وقت ما را   گرفت. تا این‌که در سال 1355 هسته‌هایی برای کارهای تشکیلاتی به وجود آوردیم و در   سال 1357-1356 روحانیت مبارز شکل گرفت و در همان سالها درصدد ایجاد تشکیلات   گسترده مخفی یا نیمه مخفی و نیمه علنی به عنوان یک حزب و یک تشکیلات سیاسی بودیم  . در این فعالیتها دوستان همیشه همکاری می‌کردند. در سال 56 که مسائل مبارزاتی اوج   گرفت، همه نیروها را متمرکز کردیم در این بخش، و بحمدالله با شرکت فعال همه   برادران روحانی در راهپیمائیها، مبارزات به پیروزی رسید. البته این را باز فراموش   کردم بگویم، از سال 50 یک جلسه تفسیر قرآنی را آغاز کردم که در روزهای شنبه به   عنوان مکتب قرآن برگزار می‌شد و مرکزی بود برای تجمع عده‌ای از جوانان فعال از   برادرها و خواهرها که در این اواخر حدود 400 الی 500 نفر شرکت می‌کردند؛ جلسات   سازنده‌ای بود  .
در سال 54 به دلیل تشکیل این جلسات و فعالیتهای دیگر که در رابطه   با خارج داشتیم، ساواک مرا دستگیر کرد. چند روزی در کمیته مرکزی بودم، که با   اقداماتی که قبلاً کرده بودیم توانستیم از دست آنها خلاص شویم. البته قبلاً مکرر   ساواک من را خواسته بود، قبل از مسافرتم و بعد از آن. ولی در آن موقع بازداشتها   موقت و چند ساعته بود. این بار چند روز در کمیته بودم و آزاد شدم، دیگر آن جلسه   تفسیر را نتوانستیم ادامه بدهیم. تا در سال 57 بار دیگر به دلیل فعالیت و نقشی که   در این برنامه‌های مبارزاتی و راهپیمائیها داشتیم در روز عاشورا مرا دستگیر کردند و   به اوین و بعد به کمیته بردند و باز آزاد شدم، و به فعالیتهایم ادامه دادم تا سفر   امام به پاریس  .
بعد از رفتن امام به پاریس چند روزی خدمت ایشان رفتیم و هسته   شورای انقلاب با نظرهای ارشادی که امام داشتند و دستوری که ایشان دادند تشکیل شد  . شورای انقلاب ابتدا هسته اصلی‌اش مرکب بود از آقای مطهری، آقای هاشمی رفسنجانی و   آقای موسوی اردبیلی و آقای باهنر و بنده. بعدها آقای مهدوی کنی، آقای خامنه‌ای و   مرحوم آیت الله طالقانی و آقای مهندس بازرگان و دکتر سحابی و عده دیگر هم اضافه   شدند. تا بازگشت امام به ایران؛ که فکر می‌کنم از بازگشت امام به ایران به این طرف   فراوان در نوشته‌ها گفته شده که دیگر حاجتی نباشد درباره‌اش صحبت کنیم  .
در خاتمه   باید بگویم که خانواده ما سه فرزند داشت، من و دو خواهرم که هم اکنون هر دو خواهرم   در قید حیاتند. ولی پدرم در سال 1341 به رحمت ایزدی پیوست و مادرم هنوز در قید حیات   است. مرگ پدر در زندگی ما جز تأثیر عاطفی و بار مسئولیت برای مادر و خواهرانم تأثیر   دیگری نداشت. در واقع تأثیر شکننده‌ای نداشت، البته از نظر عاطفی چرا، من بسیار   ناراحت شدم ولی چنان نبود که در شیوه زندگی من تأثیر بگذارد. آن موقع من ازدواج کرده بودم و فرزند هم داشتم  .
من اردیبهشت سال 1331 با یکی از بستگانم ازدواج   کردم که او هم از یک خانواده روحانی است و ثمره ازدواجمان تا امروز، 29 سال زندگی   مشترک با سختیها و آسایش ها و تلخی‌ها و شادیها بوده است. چون همسرم همه جا همراه من   بود، در خارج همین‌طور، در این‌جا همین‌طور، و چهار فرزند؛ دو پسر و دو دختر  .
من   در هامبورگ اقامت داشتم، ولی حوزه فعالیتم کل آلمان به خصوص اطریش بود و یک مقدار   کمی هم سوئیس و انگلستان بود؛ و با سوئد، هلند، بلژیک، امریکا، ایتالیا، فرانسه، به   صورت کتبی ارتباط داشتیم  .
من بنیانگذار این انجمنها بودم و با آنها همکاری   می‌کردم و مشاور بودم و در سخنرانیها، مشورتهای تشکیلاتی و سازمان‌دهی شرکت می‌کردم   و مختصر کمکهای مالی که از مسجد می‌شد، برای آنها می‌بردم. یک سمینار اسلامی بسیار   خوبی برای آنها در مسجد هامبورگ به‌طور شبانه‌روزی تشکیل دادیم. سمینار جالبی بود و   نتایج آن هم در چند جزوه در حوزه‌ها پخش شد  .
جزوه‌های «ایمان در زندگی انسان»،«کدام مسلک» در آن موقع پخش می‌شد که جزوه‌های مؤثری هم بود  .
اولین دوستان در   حوزه که خیلی با هم مأنوس بودیم و هم بحث بودیم: آقای حاج سید موسی شبستری زنجانی   از مدرسین برجسته قم هستند، آقایان سید مهدی روحانی، آذری قمی، مکارم شیرازی، امام   موسی صدر، اینها دوستانی بودند که پیش از همه با هم بحث داشتیم و با آقای مطهری و   آقای منتظری هم پیرامون اسلام رئالیسم و موضوعات دیگر بحث داشتیم  .
کتابهایی که   بنده تاکنون نوشته‌ام عبارتند از  :
1? خدا از دیدگاه قرآن
2? نماز   چیست؟
3? بانکداری و قوانین مالی اسلام
4? یک قشر جدید در جامعه ما
5? روحانیت در اسلام و در میان مسلمین
6? مبارز پیروز
7? شناخت دین
8? نقش ایمان در زندگی انسان
9? کدام مسلک
10? شناخت
11? مالکیت

 






تاریخ : چهارشنبه 91/4/7 | 12:29 عصر | نویسنده : حسن پور | نظرات ()

مناظره با جناب خر

روزی به رهی مرا گذر بود

خوابیده به ره جناب خر بود

 

از خر تو نگو که چون گهر بود

چون صاحب دانش و هنر بود

 

گفتم که جناب در چه حالی

فرمود که وضع باشد عالی

 

گفتم که بیا خری رها کن

آدم شو و بعد از این صفاکن

 

گفتا که برو مرا رها کن

زخم تن خویش را دوا کن

 

خر صاحب عقل و هوش باشد

دور از عمل وحوش باشد

 

نه ظلم به دیگری نمودیم

نه اهل ریا و مکر بودیم

 

راضی چو به رزق خویش بودیم

از سفر? کس نان نه ربودیم

 

دیدی تو خری کشد خری را؟

یا آنکه برد ز تن سری را؟

 

دیدی تو خری که کم فروشد ؟

یا بهر فریب خلق کوشد ؟

 

دیدی تو خری که رشوه خوار است؟

یا بر خر دیگری سوار است؟

 

دیدی تو خری شکسته پیمان؟

یا آنکه ز دیگری برد نان؟

 

دیدی تو خری حریف جوید؟

یا مرده و زنده باد گوید؟

 

دیدی تو خری که در زمانه؟

خرهای دیگر پیش روانه

 

یا آنکه خری ز روی تزویر

خرهای دیگر کشد به زنجیر؟

 

هرگز تو شنیده ای که یک خر؟

با زور و فریب گشته سرور

 

خر دور ز قیل و قال باشد

نارو زدنش محال باشد

 

خر معدن معرفت کمال است

غیر از خریت ز خر محال است

 

تزویر و ریا و مکر و حیله

منسوخ شدست در طویله

 

دیدم سخنش همه متین است

فرمایش او همه یقین است

 

گفتم که ز آدمی سری تو

هرچند به دید ما خری تو

 

بنشستم و آرزو نمودم

بر خالق خویش رو نمودم

 

ای کاش که قانون خریت

جاری بشود به آدمیت

 






تاریخ : یکشنبه 91/4/4 | 6:9 عصر | نویسنده : حسن پور | نظرات ()

هندوانه از میوه های آبدار و خنک است ولی زود هضم نمی شود .هندوانه عطش را از بین می برد و ادرار را زیاد میکند .این میوه خون ساز است .
هندوانه دشمن فشار خون است .
اگر هندوانه را با سکنجبین بخورند ،بیماری یرقان را درمان می کند .هرگز هندوانه را ناشتا نخورید .بهتر است آن را بعد از غذا میل کنید .مربای پوست هندوانه بهترین داروی نفخ معده است .

هندوانه؛ میوه ای پر فایده و خنک برای تابستانی گرم

هندوانه 

هندوانه میوه ای شیرین و آبدار است که نه تنها باعث رفع تشنگی در هوای گرم تابستان می شود بلکه اثرات بسیار مفید دیگری نیز دارد که برای ما نا شناخته است. به همین دلیل سعی کرده ایم طی این مطلب، فواید بی شمار آن را برای شما بیان کنیم.

هندوانه منبع غنی ویتامینA( به شکل بتاکاروتن ) و ویتامینC می باشد. این میوه پرفایده التهاباتی را که در بیماری هایی مثل آسم، تصلب شرائین، سرطان روده و التهاب مفاصل وجود دارد، از بین می برد.

همچنین منبع خیلی خوبی از آنتی اکسیدان کاروتنوئیدی بنام لیکوپن می باشد. لیکوپن یک رنگدانه شیمیایی است که باعث ایجاد رنگ قرمز در هندوانه می شود و اثرات ضد اکسیدانی قوی دارد. این آنتی اکسیدان به تمامی نقاط بدن رفته و رادیکال های آزاد را خنثی می کند.

رادیکال های آزاد مولکول هایی هستند که باعث تخریب بسیاری از بافت های بدن می شوند.

اثرات تخریبی رادیکال های آزاد در بدن شامل موارد زیر است:

1- باعث اکسیده شدن کلسترول می شوند، در نتیجه کلسترول به دیواره رگ های خونی می چسبد و می تواند باعث بروز حملات قلبی و سکته شود.

2- باعث انقباض و بسته شدن راههای تنفسی و درنتیجه تشدید حملات آسم می شوند.

3- باعث افزایش التهابات ناشی از استئوآرتریت1 و آرتریت روماتوئید2 می شوند، در نتیجه تخریب مفاصل را در این شرایط بیشتر می کنند.

4- باعث آسیب سلول های دیواره روده و تبدیل آنها به سلول های سرطانی می شوند.

خوشبختانه ویتامینC و بتا کاروتن بعنوان آنتی اکسیدان های قوی ( که هر دو در هندوانه به مقدار فراوان وجود دارند)، رادیکال های آزاد را به دام انداخته و از اثرات مخرب آنها در بدن جلوگیری می کنند.

در تعدادی از مطالعات علمی ثابت شده است که دریافت بالای ویتامینC و بتاکاروتن، خطربروز بیماری های قلبی، اسپاسم راه های تنفسی در بیماری آسم و سرطان روده را کاهش می دهد و نیز شدت علائم استئوآرتریت و آرتریت روماتوئید را کم می کند.

یک لیوان هندوانه 20درصد نیاز روزانه به ویتامینC و 14 در صد نیاز روزانه به ویتامینA را تامین می کند.


هندوانه از لحاظ ویتامین های گروهBنیز که برای تولید انرژی لازم هستند، غنی است و منبع خوبی از ویتامین هایB1،B6،B5 (اسید پانتوتنیک)، بیوتین (یک نوع ویتامینB) و نیز منیزیوم، پتاسیم و فیبر غذایی است. پس می توان گفت که دارای ارزش غذایی بالایی است.

هندوانه دارای آب فراوان و انرژی کمی است در نتیجه نسبت به سایر میوه ها ، مواد مغذی بیشتری در هر کالری دارد که نشان دهنده اثرات مفید آن در بهبود سلامتی بدن است.

لیکوپن آنتی اکسیدان قوی است که در گوجه فرنگی بخصوص محصولات پخته آن، هندوانه و انبه به مقدار فراوان وجود دارد و جذب آن از محصولات پخته گوجه فرنگی مثل سس و رب گوجه فرنگی که مقدار کمی روغن مثل روغن زیتون داشته باشند، به خوبی صورت می گیرد. مطلبی در این رابطه، سال قبل در سایت تبیان به نمایش درآمد که برگرفته از سایت های علمی است و ما آن را ترجمه کرده ایم که در بخش ( اجتماعی/ تغذیه/خواص خوراکی ها/ سبزی ها) با عنوان " برای دریافت لیکوپن گوجه فرنگی پخته مصرف کنید" وجود دارد. مطالعه این مطلب حتماً مفید خواهد بود.

مطالعات زیادی در مورد لیکوپن و اثرات ضد سرطانی آن انجام شده است و نشان داده بر خلاف سایر رنگدانه های غذاهای گیاهی که فقط در حیوانات موثر بوده اند، لیکوپن در مطالعات انسانی هم دارای اثرات ضد سرطانی بوده است. این سرطان ها شامل: سرطان پروستات، سرطان سینه، سرطان رحم، سرطان ریه و سرطان روده بزرگ بوده است.

مطالعه جدیدی در سال 2003 میلادی نشان داد، بیمارانی که دارای پولیپ آدنومی روده بزرگ3 بوده اند ( که زمینه ساز سرطان روده است)، لیکوپن خونشان 35 در صد پایین تر از افراد سالم بوده است. همچنین بتاکاروتن موجود در خونشان، 5/25 در صد کمتر بوده که این تغییر مهم نیست.

ولی تحقیقات جدید ثابت کرده است، فقط مقدار پایین لیکوپن خون (کمتر از70 میکروگرم در لیتر) و کشیدن سیگار، دو عامل خطر مهم در بروز پولیپ آدنومی روده هستند.مقدار کم لیکوپن خون خطر بروز بیماری فوق را 230 درصد و کشیدن سیگار 302 درصد افزایش می دهد که تاثیر بسیار چشمگیری است.

خاصیت آنتی اکسیدانی لیکوپن، از بیماری های قلبی نیز پیشگیری می کند. جلوگیری از آسیبDNA موجود در گلبول های سفید خون نیز به دلیل اثر آنتی اکسیدانی لیکوپن است.


ارزش تغذیه ای یک برش متوسط هندوانه( یا یک و دو سوم لیوان یا یک شانزدهم هندوانه متوسط) :

مقدار ماده مغذی

ماده مغذی

76/1046 واحد بین المللی

ویتامینA

46/27 میلی گرم

ویتامینC

41/0 میلی گرم

ویتامینB6

23/0 میلی گرم

ویتامینB1

61/0 میلی گرم

ویتامینB5

332 میلی گرم

پتاسیم

46/31 میلی گرم

منیزیوم

43/1 گرم

فیبر غذایی

92 کالری

انرژی






تاریخ : یکشنبه 91/4/4 | 5:18 عصر | نویسنده : حسن پور | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.