سلام دیروز مشهد اردهال و قمصر و قهرود و ... جای همه دوستان خالی بود.
اگر کمی دقت می کردید یکی از شاهکارهای خلقت را می دیدید؛
بلبل ها کنار گلهای محمدی چگونه نغمه سرایی می کردند.
از بعضی ها که اهل هستند شنیدم که این بلبل ها از سحر تا دم صبح چنان می خونند که بعضیشون می افتند و می میرند!!
لذا اهلش می فرمایند عرفا دوگونه هستند:
1. عرفای بلبل گونه که خیلی سروصدا دارندو...
2. عرفای پروانه ای، که سر و صدای آن چنانی ندارند،
و این قدر دور شمع می چرخند تا به شعله می خورند و می میرند.
حالا اگه گفتید جسمشون چی می شه و روحشون چی شده و کجا رفته؟
معرفی معلم خصوصی اخلاق
الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (3/بقره)
1- از نظر قرآن، نماز یک معلم اخلاق است، آن هم اخلاق عملی نه علمی؛ انسان را قدم به قدم رشد می دهد که به این سیر «ایصال الی المطلوب» می گویند نه «ارائه طریق» که کار «اخلاق علمی» است. علاوه بر آن انسان را هم از بی راهه ها و کج راهه ها؛ یعنی شیاطین جنی و انسی (رفیق بد) محافظت می کند. نماز از عنایات خاصه خداست که از هدایت «عناییه» است نه هدایت تشریعی یا تکوینی!
و اگر برای انسان هیچ فضیلتی سراغ نداشیم جز همین عاقبت به خیر کردنِ انسان، بس بود. مواظبت از نماز؛ به جماعت اقامه کردن، اول وقت بودن و...؛ یعنی مواظبت کامل از نماز باعث می شود که نماز هم از انسان محافظت کند.
عاقبت به خیری هم به سه معنا هست:
1- جلوگیری از ذلت بعد از عزت
2- جلوگیری از انحراف بعد از بودنِ در صراط مستقیم؛ یعنی مضلات. به خاطر سبک شمردن نماز
3- لحظه مرگ با ایمان بودن و به فوز رسیدن
کسانی که معلم خصوصی اخلاق پیدا می کنند که چقدر اهمیت دارد، ولی همان استاد به اندازه نماز کارایی ندارد!
2- نتیجه دومی که برای این معلم خصوصی اخلاق عملی مترتب است: داشتن زندگی با نشاط، امنیت دل و آرامش روانی است؛ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (/28رعد). ذکرالله مصادیقی دارد که مهمترین آنها نماز است، و ثمره آن امنیت و آرامش روانی است؛ إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (277/ بقره)؛ از گذشته و آینده اضطراب و دلهره ندارد.
«امنیت» نعمت بسیار بالایی است، که دو گونه است:
1- امنیت ظاهری: نعمتان مجهولتان، الصحه و الامان
2- امنیت دل: الا بذکر الله تطمئن القلوب
در سیره اساتید اخلاق هم، امنیت دل خیلی اهمیت دارد و این که آنها بتوانند دل شاگردان خود را به وادی امنیت برسانند در راه خدا؛ از اضطراب ها، از تخیل ها، وسوسه ها و...
3- نتیجه سوم این استاد اخلاق، اعطاء سعه صدر به انسان است؛ در جذر و مد روزگار خود را نمی بازد؛ نمازهای زینب مظلومه در مقابل ابن زیاد او را به جایی می رساند که می گوید: ثکلتک امک، مارایت الا جمیلا ! و این قوت قلب و سعه صدر نتیجه ترک نکردن نماز شب شام عاشورا، کوفه، خرابه شام و... است. و دیگر خطبه زینب در مجلس ابن زیاد و یزید می شود؛ یعنی توان استفاده از فرصتها؛ إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا(19) إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا(20) وَ إِذَا مَسَّهُ الخَْیرُْ مَنُوعًا(21)إِلَّا الْمُصَلِّینَ(22/معارج)
تقید به نماز اول وقت ، نماز شب و...؛ موقع نماز همه چیز را فدای نماز کردن، مومن را مثل کوه استوار می کند؛ المومن کالجبل الراسخ لاتحرکه العواصف؛ عواصف یعنی دنیا، شیطان برون و درون! امام مقابل خبرنگاران سراسر دنیا در فرانسه...
4- نتیجه چهارم این استاد اخلاق، جلوگیری از گناه و بردن به سمت عصمت؛ َ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَر ( العنکبوت : 45) وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَر عطف بیان جمله قبلی است که می فرماید إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ؛ که کار آن رساندن انسان به سر حد عصمت است! البته عصمت مراتبی دارد، که درجه نهایی و مطلق آن مختص به چهارده نور مقدس است. این اقامه کننده نماز به طور خودناآگاه از گناه و خطا مصون می شود.
افضل اعمال در روایات نماز است؛ بگویید افضل معلم های خصوصی است به خصوص نماز در دل شب!!
(بَلى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً، وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ) الخ، کلمه خطیئة بمعناى آن حالتى است که بعد از ارتکاب کار زشت بدل انسان دست میدهد، و بهمین جهت بود که بعد از ذکر کسب سیئه، احاطه خطیئه را ذکر کرد، و احاطه خطیئه (که خدا همه بندگانش را از این خطر حفظ فرماید،) باعث میشود که انسان محاط بدان، دستش از هر راه نجاتى بریده شود، کانه آن چنان خطیئه او را محاصره کرده، که هیچ راه و روزنهاى براى اینکه هدایت بوى روى آورد، باقى نگذاشته، در نتیجه چنین کسى جاودانه در آتش خواهد بود، و اگر در قلب او مختصرى ایمان وجود داشت و یا از اخلاق و ملکات فاضله که منافى با حق نیستند، از قبیل انصاف، و خضوع، در برابر حق، و نظیر این دو پرتوى مىبود، قطعا امکان این وجود داشت، که هدایت و سعادت در دلش رخنه یابد، پس احاطه خطیئه در کسى فرض نمیشود، مگر با شرک بخدا، که قرآن در بارهاش فرموده: (إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ، وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ، خدا این جرم را که بوى شرک بورزند، نمىآمرزد، و پائینتر از آن را از هر کس بخواهد مىآمرزد)، و نیز از جهتى دیگر، مگر با کفر و تکذیب آیات خدا که قرآن در بارهاش مىفرماید: (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ، و کسانى که کفر بورزند، و آیات ما را تکذیب کنند، اصحاب آتشند، که در آن جاودانه خواهند بود)، پس در حقیقت کسب سیئه، و احاطه خطیئه بمنزله کلمه جامعى است براى هر فکر و عملى که خلود در آتش بیاورد. ترجمه المیزان ج1 325 ریشه مادى عقائد یهود ..... ص : 323
[معناى کلمه" خطیئه" و اشاره به وجه بکار بردن تعابیر مختلف در باره معصیت] ترجمه المیزان ج5 121
" وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً" راغب در مفردات مىگوید: وقتى کسى اراده چیزى کند، و اتفاقا چیز دیگرى را به دست آورد و یا کارى دیگر کند، مىگویند فلانى خطا کرد. و اگر همان چیز را که خواسته بود به دست آورد، مىگویند فلانى اصابه کرد. گاهى هم مىشود که به کسى که عملى کرده که درست آن را انجام نداده و یا ارادهاى کرده که خوب نمىتواند عملیش کند، مىگویند فلانى به خطا رفت. و از این باب است که مىگویند:" اصاب الخطا" و یا مىگویند" اخطا الصواب" و یا" اصاب الصواب" و" اخطا الخطاء" یعنى به راه خطا رسید و راه صواب را به خطا رفت و به راه صواب رسید و راه خطا را هم درست نرفت، بلکه در آن نیز خطا کرد. و این لفظ یعنى لفظ خطا بطورى که ملاحظه کردید، مشترک در چند معنا است. و کسى که مىخواهد در حقایق تدبر کند، باید در هر مورد استعمالى فکر کند ببیند این لفظ در خصوص آن مورد به چه معنا است.
و نیز مىگوید: کلمه" خطیئه" از نظر معنا با کلمه" سیئه" نزدیک است چیزى که هست کلمه خطیئه را بیشتر در جایى استعمال مىکنند که مورد مقصود اصلى و فى نفسه نبوده باشد، بلکه آن مورد و آن فعلى که به خطا انجام شده زائیده از مقصدى دیگر باشد، مثل کسى که قصد کرده شکارى را با تیر بزند، ولى تیر او به انسانى بر مىخورد. و یا تنها مىخواهد مسکرى بنوشد و قصد هیچ جنایتى ندارد، و لیکن وقتى مست شد جنایت هم مرتکب مىشود.
البته این زائیدن و سبب شدن براى تحقق خطا دو جور است، یکى آن سببى است که خودش نیز حرام است، مانند نوشیدن مسکر که سبب جنایتى شود. دوم سببى که خودش حرام و ممنوع نیست، مثل تیر انداختن به طرف شکار که عملى است جایز ولى گاهى سبب جنایتى مىشود و خداى تعالى درباره این قسم فرموده:" وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فِیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ ... وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ" و نیز فرموده:" وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ..." که در این دو آیه منظور از خطا قسم دوم است که مرتکب هیچ قصدى به انجام آن نداشته است. این بود گفتار راغب.
و من خیال مىکنم خطیئه از اوصافى است که در اثر کثرت استعمال بىنیاز از موصوف شده، دیگر حاجت نیست بگوئیم:" فعل خطیئه" بلکه خود کلمه این معنا را مىرساند، و وزن فعیل دلالت دارد بر انباشته شدن حادثه و استقرار آن و بنا بر این کلمه" خطیئه" به معناى عملى است که خطا در آن انباشته شده و استقرار یافته، و خطا آن فعلى است که بدون قصد از انسان سرزده باشد، مانند قتل خطا.
همه اینها که گفته شد به حسب اصل لغت بود، و اما بر حسب استعمال باید دانست که معناى کلمه خطا را توسعه دادند، و به عنوان مجاز هر عملى که نمىبایست انجام شود را از مصادیق خطا شمردند، و هر عملى و یا اثر عملى که از آدمى بدون قصد سر زده باشد، خطیئه خواندهاند- و معلوم است که چنین عملى معصیت شمرده نمىشود، و همچنین هر عملى که انجام دادنش سزاوار نباشد را خطیئه نامیدند. هر چند که با قصد انجام شود- و معلوم است که به این اعتبار آن عمل را معصیت و یا وبال معصیت مىنامند.
و اما خداى سبحان از آنجا که در جمله:" وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً" خطیئه را به کسب نسبت داده، مرادش از این کلمه همان معصیت است یعنى انجام دادن عملى که مىداند نباید انجام داد.
پس مراد از خطیئه در این آیه شریفه، آن عملى است که با قصد و عمد انجام شود، هر چند که وضع آن عمل وضعى باشد که جا دارد کسى قصد انجام آن را نکند.
و بنا بر این پس اجتماع هر دو کلمه" خطیئه" و" اثم" به نحو تردید و نسبت دادن هر دو به کسب در جمله:" وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ..." ایجاب مىکند که هر یک از آن دو معناى خاص خود را بدهد، و از آنچه گذشت این معنا روشن شد که چرا تعبیر از معصیت در آیات کریمه مختلف است، یک جا آن را" اثم" خوانده، جایى دیگر" خطیئه" نامیده یک جا" سوء"، و جایى دیگر" ظلم"، یک جا" خیانت" و جایى دیگر" ضلالت" خوانده و روشن شد که هر یک از این الفاظ معنایى دارد. که مناسب با محلى است که در آنجا استعمال شده است.
ترجمه المیزان ج5 145 بحث روایتى(در ذیل آیات گذشته) ..... ص : 144
قمى سپس گفته است: یعنى" ما لا یرضى من الفعل" کارى را که خدا راضى نیست طرح ریزى مىکنند و در این آیه، کلمه قول در جاى فعل قرار گرفته:" ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ... وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً"، قمى گفته است: این لبید بن سهل بود که" احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً".
ترجمه المیزان ج5 146 بحث روایتى(در ذیل آیات گذشته) ..... ص : 144
خویشاوندان بشر نزد او آمده، گفتند: اى بشر! استغفار کن و به درگاه او از گناهانت توبه ببر، بشر گفت: سوگند به آن کسى که همواره به وى سوگند مىخورم اموال عموى قتاده را کسى به جز لبید ندزدیده، چون او این سخن بگفت آیه زیر بر پیامبر نازل گردید که:" وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً".
ترجمه المیزان ج5 148 بحث روایتى(در ذیل آیات گذشته) ..... ص : 144
چیزى نگذشت که آیاتى از قرآن در این باره نازل شد که:" إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً" که منظور از خائنین همان بنى ابیرق است" وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ" و تو اى ابن عروة از آنچه به قتاده گفتى خدا را استغفار کن." إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً" که خداى تعالى آمرزگار و رحیم است،" وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ"- و تو اى ابن عروة زنهار که از بنى ابیرق که به خود خیانت کردهاند دفاع کنى- تا آنجا که مىفرماید:" ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً" یعنى اهل خاندان بنى ابیرق اگر از آنچه که مرتکب شدهاند استغفار کنند، خدا را آمرزگار و رحیم مىیابند،" وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ... فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً" یعنى اینکه خود دزدى مىکنند و با این حال عمل خود را به لبید نسبت دادهاند گناهى بزرگ مرتکب شدهاند.
ترجمه المیزان ج5 149 بحث روایتى(در ذیل آیات گذشته) ..... ص : 144
و به این جهت خداى تعالى خود آن جناب را مورد عتاب قرار داد که:" إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ" که ترجمهاش در همین فصل گذشت. و در آن به رسول خدا (ص) فرمود: از آنچه به این مرد یهودى گفتى استغفار کن که خدا غفور و رحیم است، آن گاه عتاب خود را متوجه همسایگان سارق مذکور کرده، فرمود:" ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا، فَمَنْ یُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ، أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا"، آن گاه توبه را پیشنهاد کرده، فرمود:" وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ، ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلى نَفْسِهِ"،" وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً"،" وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدى" ابن زید در معناى این جمله گفته است: یعنى توبهاى را که خداى تعالى به او عرضه کرده نپذیرد و به جاى آن از مدینه به سوى مشرکین مکه برود و در آنجا خانه مردم را نقب بزند و بدزدد و خدا آن خانه را به رویش خراب کرده، به قتلش برساند.
کلمه" خطایا" جمع خطیئه است که قریب المعنا با کلمه سیئة است،
[وجه اینکه ابراهیم (علیه السلام) فرمود به مغفرت خدا طمع دارم، و مراد از خطیئهاى که به خود نسبت داد]
" وَ الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ"-" یوم الدین" یعنى روز جزاء که همان روز قیامت است، و مساله آمرزش را مثل سایر نعمتهاى مذکور به طور قطعى ذکر نکرد و نگفت:" و کسى که مرا مىآمرزد" بلکه گفت:" و کسى که امیدوارم مرا بیامرزد"، دلیلش این است که مساله آمرزش به استحقاق نیست، تا اگر کسى خود را مستحق آن بداند قطع به آن پیدا کند، بلکه فضلى است از ناحیه خدا و بطور کلى هیچ کس از خدا هیچ چیز طلبکار نیست، بلکه چیزى که هست این خداى سبحان است که بر خود واجب کرده که خلق را هدایت کند و رزق دهد و بمیراند و زنده کند، ولى بر خود واجب نکرده که هر گنه کارى را بیامرزد.
درباره رزق فرموده:" فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ" «2» و درباره مرگ فرموده:
" کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ" «3» و درباره احیاء بعد از مرگ فرموده:" إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا" «4» ولى درباره مغفرت نفرموده:" یغفرکم جمیعا- همه شما را مىآمرزد" بلکه فرموده:
" إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ" «5».
در جمله مورد بحث، ابراهیم (ع) به خود نسبت خطا و گناه داده با اینکه آن جناب از گناه معصوم بود و این خود دلیل بر آن است که مرادش از خطیئه، مخالفت اوامر مولوى الهى نبوده، چون خطیئه و گناه مراتبى دارد و هر کس به حسب مرتبهاى که از عبودیت خدا دارد، در همان مرتبه خطیئهاى دارد، هم چنان که فرمودهاند:" حسنات الأبرار سیئات المقربین- خوبیهاى نیکان براى مقربین درگاه حق، بدى و گناه بشمار مىرود" و به همین جهت است که خداى تعالى به رسول گرامى خود (ص) دستور مىدهد:" وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ" «6».
ترجمه المیزان، ج15، ص: 399
آرى خطیئه از مثل ابراهیم (ع) عبارت است از اینکه به خاطر ضروریات زندگى از قبیل خواب و خوراک و آب و امثال آن نتواند در تمامى دقائق زندگى به یاد خدا باشد هر چند که همین خواب و خوراک و سایر ضروریات زندگى اطاعتى است و چگونه ممکن است خطیئه غیر این معنا را داشته باشد؟ و حال آنکه خداى تعالى تصریح کرده به اینکه آن جناب مخلص خداست و غیر خدا احدى از آن جناب سهم ندارد و شریک نیست و در این باره فرموده:" إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّارِ" «1». و ما در آخر جزء ششم این کتاب و نیز در جلد هفتم آن در ذیل داستانهاى ابراهیم بحثى گذراندیم که با این مقام نیز ارتباط دارد.
و در نهج البلاغه امام (ع) فرموده: زهد تمامیش بین دو کلمه از قرآن خلاصه شده، آنجا که مىفرماید:" لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ"، و کسى که
ترجمه المیزان، ج19، ص: 298
بر گذشته تاسف نخورد، و به آینده نیز خوشحال نباشد، هر دو طرف زهد را گرفته است «1».
مؤلف: آن اساسى که دو طرف زهد بر آن اساس بنا شده، دل نبستن به دنیا است، هم چنان که در حدیثى معروف آمده:" حب الدنیا رأس کل خطیئة" «2»
(1) نهج البلاغه صبحى صالح، ص 553، ح 439.
(2) علاقه به دنیا ریشه و اساس هر خطا و گناه است. اصول کافى، جلد 2، ص 315، ولى در اصول کافى حدیث بدین شکل است:" رأس کل خطیئة حب الدنیا".