1- کتاب پیش روی شما سلسله مباحثی است که در صدد است «جایگاه حقیقت نوری امام در هستی» را تبیین کند، تا نظرها را متوجه حقیقت بزرگی بنماید که خداوند برای بشریت اراده کرده است. این کتاب به جایگاه قدسی امام نظر دارد، جایگاهی که امام از آن جایگاه، انسانها و جامعه را مدیریت میکند، آنهم مدیریتی که تکوین و تشریع در آن هماهنگ است و اعتباریاتش ریشه در حقایق دارد.
2- باید بهخوبی روشن شود که «خداشناسی واقعی» وقتی محقق میشود که انسانها بتوانند در آینهی تمامنمای جمال انسانهای کامل، با «الله» مأنوس شوند و این موضوع ابتدا در کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل بیتh » مورد بحث قرار گرفت و در این سلسله مباحث سعی شده با وسعت بیشتری مورد مداقّه قرار گیرد.
3- روایت مربوط به حقیقت نوری اهلالبیتh طوری است که نمیتوان با هر عقلی با آن روبهرو شد و لذا یا عدهای از کنار آن میگذرند و یا خیلی سطحی با آن برخورد میکنند و در نتیجه بشریت از معارف و رازهای بزرگی محروم میشود. در این سلسله مباحث سعی شده حداقل عظمت موضوع تبیین گردد و به معارف عالیهای که توجه به این روایات در پی دارد توجه شود.
4- مباحث در سه جلد تنظیم شده و بهتر است به ترتیبی که تنظیم شده، یعنی ابتدا کتاب «حقیقت نوری اهل البیت h »، سپس کتاب «امام و مقام تعلیم به ملائکه» و پس از آن کتاب «امام و امامت در تکوین و تشریع» مطالعه گردد. در عین حال هرکدام میتواند جداگانه مورد مطالعه قرار گیرد زیرا هرکدام از مباحث به روایت یا روایات خاصی نظر دارد که وجهی از حقیقت آسمانی مقام امام را مطرح میکند و سعی شده تا با دقت بر روی روایات مورد بحث، نکات ظریفی از موضوع امامت در هستی تبیین گردد و در نتیجه إنشاءالله سؤالات اساسی عزیزان در این موضوع جواب داده شود.
امید است خوانندگان محترم با توجه به نکتهی اخیر یعنی کسب معارف عالیهای که قواعد عالم قدس را تبیین میکند، با کتابها مأنوس گردند و بیش از پیش تصوری صحیح از تمدن اسلامی به معنای واقعی آن که مقدمهی ظهور حاکمیت امام معصوم g و اتحاد عالَم تکوین با عالَم تشریع است بهدست آورند. «گروه فرهنگی المیزان»
1ـ امامت، در اعتقاد شیعه رویکردی است به حقیقتی آسمانی که در صدد است تمدن زمینی را مطابق نظم آسمانی بسازد و امام شیعیان آنچنان حضوری در عالم هستی دارد که نه تنها چنین امری را ممکن میسازد بلکه آن را ضروری میداند، زیرا موجب شکوفایی سرمایهی درونی افراد امت میشود تا جایی که شخصیت افراد انعکاسی از شخصیت امام خود میگردد.
2ـ چشم برداشتن از نقش حضور تکوینی واسطهی فیض عالم بر امور تشریعی بشری، فاجعهی بزرگی است که هنوز بشر به آن فاجعه واقف نشده و به همین جهت راز شکستهای خود را در جای دیگری جستجو میکند. در حالیکه بعد از شکست مارکسیسیم و لیبرالیسم زمان آن فرا رسیده تا به کمک سخنانی که امامان شیعه در راستای امر امامت فرمودهاند، بشریت متذکر راز شکستهایش بشود.
3ـ بشریت در طول تاریخ نسبت به مدیریت صحیحِ جامعهی خود ناکام مانده و علت آن ناکامی غفلتی است که از توانایی خدادادی انبیاء و امامان دارد و فکر کرده بدون آنها میتواند امور جامعه را بگذراند. در حالی که باید بشر به این شعور برسد که «همان خدایی که برای او شریعت آورده مدیرانی نیز برای امور اجتماع پرورانده است تا مطابق شریعت الهی بشریت را جلو ببرند» و انسانها به واقع در دو امر مهم نبوت و امامت به خود واگذاشته نشدهاند.
4ـ آنچه باید در روایات مربوط به امامت دنبال شود، توجه به جهت باطنی مقام اهل بیت h است. بسیار فرق است که با این نوع روایات بهطور سطحی برخورد شود یا اینکه سعی کنیم از همان سطح عالی که روایات مطرح شده به آنها توجه شود. یعنی به جای آنکه مطلب را آن قدر پایین بیاوریم که چیزی از آن نماند، دستمان را به آن بدهیم و بالا برویم تا حقیقت جدیدی از معارف الهی بر قلب ما منکشف شود و لازمهی چنین برخوردی همت مضاعف است.
5 ـ نظر به وسعتِ حضور امامان در هستی نه تنها عامل نمایش راه گستردهای است که انسانها میتوانند طی کنند بلکه موجب میشود تا روشن شود امامان از چه افقی بشریت را هدایت مینمایند و چرا شیعه معتقد است مقام هدایتگری امامان فوق مرگ آنها همواره فعّال است و در هیچ حالی از صحنهی زندگی بشر خارج نیست.
6 ـ خداشناسی واقعی وقتی محقق میشود که انسانها بتوانند در آینهی تمام نمای جمال انسانهای کامل با «الله» مأنوس شوند و راهیافتن به چنین نگاهی را با نظر به آیات تامّهی الهی پیدا کنند وگرنه در بیراههها به دنبال خدا میگردیم و همچون وَهّابیها با خدای ذهنی و انتزاعی زندگی میکنیم که هیچگونه تجلی بر قلب ما نخواهد داشت.
7 ـ شیطان نتوانست در جمال خلیفةالله، اسماء الهی را بنگرد و از آن طریق در تجلیات جامع اسماء، به خدا سجده کند، بهانه آورد که میخواهد فقط به خدا سجده نماید ولی از درگاه انس با خدا محروم شد. هرکس با نظر به خود نتواند وَجه الله را در جمال امامان معصوم h بیابد، راه شیطان را طی خواهد کرد و حقیقتاً از انس با خدا محروم خواهد شد. آری؛ وقتی راز رجیمبودن شیطان معلوم شود، راه ارتباط با خلیفهی الهی نمایان میگردد.
8 ـ مدیریت جامعه بر اساس فرهنگ امامت موجب میشود تا ذهن افرادِ جامعه گرفتار انواع نظریهها و سلیقهها که عامل غفلت از یگانگی در مقصد و مقصود میباشد، نگردد.
9ـ وقتی فهمیدیم امام، امینی رفیق و پدری شفیق و ناصحی مشفق است، میفهمیم خداوند برای سرپرستی بشریت هدیهی بزرگی را تدارک دیده تا شرایط عالیترین شکل زندگی در زمین فراهم گردد.
10ـ در صورتی مدیران با جان انسانها دم سازند که از غیر خدا مستغنی باشند و با انسِ کامل با خداوند خدمت به مردم را ادامهی عشقبازی با خدا بدانند و در آن صورت اگر سنگ جفایی از طرف مردم به آنها برسد از آنجایی که جهان را منور به دوست میبینند، میدانند باید از سر رحمت از بیوفاییها بگذرند و دلخوش باشند به دولتی که راه آسمان را به سوی بشر گشوده است.
11ـ مدیریت و هدایت جهان بشری با فرهنگ امامت، ریشه در نوری دارد که از خداوند جدا شده، قسمتی از آن، نور محمد f گشت و قسمت دیگر آن، نور علیu شد و هدایتگری همهی انبیاء و اولیاء ریشه در این دو نور دارد و هر جا تاریخِ بشریت از این دو نور جدا شد، گرفتار ظلمات مدیران زمینی گشت. این است که نباید یک لحظه از مدیریت قدسی امام معصوم چشم برداشت که در آن صورت ظلمات را غلیظتر کردهایم و از سعادت خود دور خواهیم گشت و شب ظلمانی ما به صبح نمیانجامد.
12ـ حضرت مولی الموحدینu به ما از حقیقت نوری خود خبر میدهند و اینکه اگر کسی حقیقتخواه شد، حتماً نور آن حضرت را تصدیق میکند و از آن بهرهمند میگردد. و این نوشتار خود را مسئول میداند تا در رابطه با آن مقام با خوانندگان سخن بگوید و باید متوجه بود که رسیدن به درجهای که مقام نوری اهل بیتh در آن تصدیق شود، غیر از معرفتی است که روشهای کلامی در صدد ارائهی آن هستند تا حقانیت ائمهh را برای مخالفان ثابت کنند که در جای خود کار پسندیدهای است، ولی فراموش نکنیم امام شناسی راه دیگری است و مقصد دیگری را دنبال میکند.
امید است با دقت کامل در سلسله مباحثی که نظر به جایگاه نوری و اشراقی امام دارد بتوانید از برکات امامت که عهد الهی است با بندگانی خاص، بهرهمند گردید و از نفس امّاره آزاد و به نفس مطمئنه که نمونهی عینی آن امامان معصوماند، نایل گردید که گفت:
ما کشتهی نفسیم و بسا وقت برآید |
از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم |
اصغر طاهرزاده